نگاهی به احادیث حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) درباره توحید

 

توحید از مباحث اصلی دین اسلام است و حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) مبانی توحیدی را در خطبه های بسیاری مطرح فرموده اند و جنگهای بسیاری با کفار و مشرکان برای احقاق این اصل دین نموده اند. ائمه اطهار (علیهم السّلام) نیز به تبیین توحید از دیدگاه اسلام همت گماشتند. در این مقاله برخی از احادیث حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) که درباره توحید چگونگی ذات خداوند و صفات الهی و عدم امکان رویت الهی و ردّ فرقه مشبهه مورد بررسی قرار گرفته است.

از حضرت امام موسی الرضا (علیه السّلام) در باب توحيد نقل شده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ‏ جِئْتُ إِلَى الرِّضَا (ع) أَسْأَلُهُ عَنِ التَّوْحِيدِ فَأَمْلَى عَلَيَّ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ الْأَشْيَاءِ إِنْشَاءً وَ مُبْتَدِعِهَا ابْتِدَاءً بِقُدْرَتِهِ وَ حِكْمَتِهِ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَيَبْطُلَ الِاخْتِرَاعُ وَ لَا لِعِلَّةٍ فَلَا يَصِحَّ الِابْتِدَاعُ خَلَقَ مَا شَاءَ كَيْفَ شَاءَ مُتَوَحِّداً بِذَلِكَ لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ حَقِيقَةِ رُبُوبِيَّتِهِ لَا تَضْبِطُهُ الْعُقُولُ وَ لَا تَبْلُغُهُ الْأَوْهَامُ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا يُحِيطُ بِهِ مِقْدَارٌ عَجَزَتْ دُونَهُ الْعِبَارَةُ وَ كَلَّتْ دُونَهُ الْأَبْصَارُ وَ ضَلَّ فِيهِ تَصَارِيفُ الصِّفَاتِ احْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَيْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ عُرِفَ بِغَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ وُصِفَ بِغَيْرِ صُورَةٍ وَ نُعِتَ بِغَيْرِ جِسْمٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْكَبِيرُ الْمُتَعال.(1)

محمّد بن على ماجيلويه رضى اللَّه عنه مى‏گويد محمّد بن يحيى عطّار از سهل بن زياد از محمّد بن اسماعيل بن بزيع از محمّد بن زيد نقل كرده كه وى گفت: از حضرت امام علی بن موسی الرضا (عليه السّلام) راجع به توحيد پرسيدم. حضرت در جواب اين سؤال عبارات ذيل را بر من املاء فرمود: «حمد و سپاس مختصّ ذاتى است كه پديد آورنده اشياء است، با قدرت كامله و حكمت بالغه ‏اش تمام موجودات را ابتداء و از هيچ، ابداع نمود نه از چيزى لاجرم آفرينشش ابداء بوده نه اختراع‏ و نه به خاطر علّتى، پس صحيح نيست به انشاء و خلقتش ابتداع‏ اطلاق نمود، آنچه را كه خواست و به هر كيفيتى كه دلخواهش بود خود به تنهايى آفريده و بدين ترتيب حكمت و حقيقت ربّ بودن خويش را آشكار نمود.

عقلها به او احاطه نداشته و وهمها به او نرسيده و ديده‏ها او را نديده و به مقدار در نخواهد آمد، الفاظ و عبارات در مقام توضيح و تفسيرش نارسا بوده و چشمها از رؤيتش وا مانده ‏اند و انتزاع صفات و اشتقاقشان از ذات ربوبى آن طور كه شايد و بايد بيانگر واقع نمى ‏باشد، بدون حجاب محجوب و مخفى است و بدون پوششى، پوشيده است، بدون اينكه ديده شود شناخته شده و با اين كه جسم نيست ستوده مى ‏شود، معبودى نيست مگر او كه بزرگ و متعالى است. (2)

 

حضرت امام رضا (علیه السّلام) در تببین مفاهیم توحیدی درباره توحیدی ترین سوره قرآن فرموده اند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي بَكْرُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا (ع) عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ كُلُّ مَنْ قَرَأَ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ آمَنَ بِهَا فَقَدْ عَرَفَ التَّوْحِيدَ قُلْتُ كَيْفَ‏ يَقْرَؤُهَا قَالَ كَمَا يَقْرَأُهَا النَّاسُ وَ زَادَ فِيهِ كَذَلِكَ اللَّهُ رَبِّي كَذَلِكَ اللَّهُ رَبِّي كَذَلِكَ اللَّهُ رَبِّي ثَلَاثاً. (3)

علی بن احمد بن محمد بر عمران دقاقی با اسنادی از عبد العزيز بن مهتدى نقل می کند که از امام هشتم (عليه السّلام) در باره توحيد سؤال كردم. حضرت فرمودند: هر كس سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را بخواند و به آن ايمان آورد، توحيد را شناخته است. گفتم: چگونه بايد خواند؟ فرمودند: همان طور كه مردم مى‏ خوانند و اين جمله را نيز اضافه فرمودند: «كذلك اللَّه ربّي» «پروردگار من چنين است» سه مرتبه. (4)

 

تبیین چگونگی ذات خداوند توسط حضرت امام رضا (ع)

ائمه اطهار (علیهم السّلام) به علت محدود بودن عقل بشری بشر را از سخن گفتن درباره ذات الهی نهی نموده اند.

حضرت امام صادق (علیه السّلام) سخن گفتن بشر با عقل محدود خود درباره خداوند را پریشان گویی و حرف باطل دانسته است.

در حدیثی از حضرت امام رضا (علیه السّلام) نقل شده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) مِنْ وَرَاءِ نَهَرِ بَلْخٍ فَقَالَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَإِنْ أَجَبْتَنِي فِيهَا بِمَا عِنْدِي قُلْتُ بِإِمَامَتِكَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ رَبِّكَ مَتَى كَانَ وَ كَيْفَ كَانَ وَ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ كَانَ اعْتِمَادُهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّنَ الْأَيْنَ بِلَا أَيْنٍ وَ كَيَّفَ الْكَيْفَ بِلَا كَيْفٍ وَ كَانَ اعْتِمَادُهُ عَلَى قُدْرَتِهِ فَقَامَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ الْقَيِّمُ بَعْدَهُ بِمَا قَامَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الصَّادِقُونَ وَ أَنَّكَ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِهِمْ.(5)

مردى از پشت نهر بلخ آمد و خدمت حضرت رضا (علیه السّلام) رسيد و عرض كرد: من از شما مسأله ‏اى مي پرسم، اگر چنانچه مي دانم جواب گویى به امامت شما معتقد شوم. امام فرمود: هر چه خواهى بپرس، عرض كرد: به من بگو پروردگارت از كى بوده [و كجا بوده‏] و چگونه بوده و تكيه ‏اش بر چيست؟ امام فرمودند: خداى تبارك و تعالى مكان را ایجاد كرد بى ‏آنكه خود مكانى داشته باشد و چگونگى را چگونگى ساخت بى ‏آنكه خود چگونگى داشته باشد و بر قدرت خود تكيه دارد. آن مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسيد و گفت گواهى دهم كه شايان پرستش جز خدا نيست و محمد فرستاده اوست و على وصى پيغمبر و سرپرست دعوت او پس از وى مي باشد و شما پيشوايان راستگو هستید و تو جانشين بعد از آنها هستی.(6)

 

در حدیث ذیل حضرت امام رضا (علیه السّلام) به وصف ناپذیری ذات خداوند بار تعالی اشاره فرموده اند:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ الرَّازِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ بُرْدٍ الدِّينَوَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِيِّ خَادِمِ الرِّضَا (ع) قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ (ع) وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) أَيُّهَا الرَّجُلُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ الْقَوْلُ قَوْلَكُمْ وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا تَقُولُونَ أَ لَسْنَا وَ إِيَّاكُمْ شَرَعاً سَوَاءً لَا يَضُرُّنَا مَا صَلَّيْنَا وَ صُمْنَا وَ زَكَّيْنَا وَ أَقْرَرْنَا فَسَكَتَ الرَّجُلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) وَ إِنْ كَانَ الْقَوْلُ قَوْلَنَا وَ هُوَ قَوْلُنَا أَ لَسْتُمْ قَدْ هَلَكْتُمْ وَ نَجَوْنَا فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ أَوْجِدْنِي‏ كَيْفَ هُوَ وَ أَيْنَ هُوَ فَقَالَ وَيْلَكَ إِنَّ الَّذِي ذَهَبْتَ إِلَيْهِ غَلَطٌ هُوَ أَيَّنَ الْأَيْنَ بِلَا أَيْنٍ وَ كَيَّفَ الْكَيْفَ بِلَا كَيْفٍ فَلَا يُعْرَفُ بِالْكَيْفُوفِيَّةِ وَ لَا بِأَيْنُونِيَّةٍ وَ لَا يُدْرَكُ بِحَاسَّةٍ وَ لَا يُقَاسُ بِشَيْ‏ءٍ فَقَالَ الرَّجُلُ فَإِذاً إِنَّهُ لَا شَيْ‏ءَ إِذَا لَمْ يُدْرَكْ بِحَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) وَيْلَكَ لَمَّا عَجَزَتْ حَوَاسُّكَ عَنْ إِدْرَاكِهِ أَنْكَرْتَ رُبُوبِيَّتَهُ وَ نَحْنُ إِذَا عَجَزَتْ حَوَاسُّنَا عَنْ إِدْرَاكِهِ أَيْقَنَّا أَنَّهُ رَبُّنَا بِخِلَافِ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْبِرْنِي مَتَى كَانَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) أَخْبِرْنِي مَتَى لَمْ يَكُنْ فَأُخْبِرَكَ مَتَى كَانَ قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِيلُ عَلَيْهِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَى جَسَدِي وَ لَمْ يُمْكِنِّي فِيهِ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِي الْعَرْضِ وَ الطُّولِ وَ دَفْعِ الْمَكَارِهِ عَنْهُ وَ جَرِّ الْمَنْفَعَةِ إِلَيْهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْيَانِ بَانِياً فَأَقْرَرْتُ بِهِ مَعَ مَا أَرَى مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَكِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحَ وَ مَجْرَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِنَ الْآيَاتِ الْعَجِيبَاتِ الْمُبَيِّنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً.(7)

محمد بن جعفر اسدی با اسنادی از محمد بن عبدالله خراسانی خادم امام حضرت رضا (علیه السّلام) نقل می کند مردى از زنادقه خدمت امام آمد وقتى كه جمعى حضورش بودند امام (علیه السّلام) فرمودند: به من بگو اگر قول حق گفته شما باشد- با اينكه چنان نيست- مگر نه اين است كه ما و شما همانند و برابريم، آنچه نماز گزارديم و روزه گرفتيم و زكات داديم و ايمان آورديم كه به ما زيانى نرساند، آن مرد خاموش بود، سپس امام (علیه السّلام) فرمودند: و اگر قول حق گفته ما باشد با آنكه گفته ماست مگر نه اين است كه شما هلاك شديد و ما نجات يافتيم، گفت خدايت رحمت كند، به من بفهمان كه خدا چگونه و در كجاست. فرمودند: واى بر تو اين راه كه رفته‏ اى غلط است. او مكان را مكان قرار داد بدون اينكه براى او مكانى باشد و چگونگى را چگونگى قرار داد بدون اينكه براى خود او چگونگى باشد پس خدا به چگونگى و مكان گرفتن شناخته نشود و به هيچ حسى درك نشود و با چيزى سنجيده نگردد.

آن مرد گفت: در صورتى كه او به هيچ حسى ادراك نشود پس چيزى نيست، امام (علیه السّلام) فرمودند: واى بر تو كه چون حواست از ادراك او عاجز گشت منكر ربوبيتش شدى ولى ما چون حواسمان از ادراكش عاجز گشت يقين كرديم او پروردگار ماست كه بر خلاف همه چيزهاست. آن مرد گفت: به من بگو خدا از چه زمانى بوده است، امام فرمود: تو به من بگو چه زمانى بوده كه او نبوده تا بگويم از چه زمانى بوده است. آن مرد گفت: دليل بر وجود او چيست امام فرمود: من چون تن خود را نگريستم كه نتوانم در طول و عرض آن زياد و كم كنم و زيان و بديها را از او دور و سود و خوبیها را به او برسانم يقين كردم اين ساختمان را سازنده ‏اي است و به وجودش اعتراف كردم علاوه بر اينكه مى ‏بينيم گردش فلك به قدرت اوست و پيدايش ابر و گردش بادها و جريان خورشيد و ماه و ستارگان و نشانه‏ هاى شگفت و آشكار ديگر را كه ديدم دانستم كه اين دستگاه را مهندس و مخترعى است.(8)

 

اسماء و صفات الهی

اگرچه شناخت ذات الهی برای بشر ناممکن است اما اسماء و صفات الهی بر اصل کمالات و ذات متصف به کمالات اطلاق شده است بنابراین با شناخت اسما و صفات الهی می توانیم به شناخت خداوند دست یابیم:

حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) درباره اینکه چگونه باید صفات الهی را نسبت به خداوند متعال درک کنیم فرمودند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْكُوفِيُّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا (ع) يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ تَعَالَى عَالِماً قَادِراً حَيّاً قَدِيماً سَمِيعاً بَصِيراً فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً بِعِلْمٍ وَ قَادِراً بِقُدْرَةٍ وَ حَيّاً بِحَيَاةٍ وَ قَدِيماً بِقِدَمٍ وَ سَمِيعاً بِسَمْعٍ وَ بَصِيراً ببصره [بِبَصَرٍ] فَقَالَ ع مَنْ قَالَ ذَلِكَ وَ دَانَ بِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ «مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى»‏ وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‏ءٍ ثُمَّ قَالَ (ع) لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِيماً قَادِراً حَيّاً قَدِيماً سَمِيعاً بَصِيراً لِذَاتِهِ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ الْمُشْرِكُونَ وَ الْمُشَبِّهُونَ عُلُوّاً كَبِيراً.(9)

علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق با اسنادی از حسين بن خالد نقل می کند که گفت: شنيدم كه حضرت امام رضا (عليه السّلام) چنين فرمودند: خداوند هميشه، عالم، قادر، حىّ، قديم، شنوا و بينا بوده است. راوى گويد: پرسيدم: بعضى اين طور مى ‏گويند: خداوند هميشه با علم عالم بوده، و با قدرت قادر بوده و با حيات زنده بود و با قدم قديم بوده و با شنوايى شنوا بوده و با بينايى بينا بوده است، حضرت فرمودند: هر كس چنين حرفى بزند و به آن معتقد باشد، در واقع به همراه خدا، به خدايان ديگرى قائل شده است و چنين شخصى از دوستان ما محسوب نمى‏شود، سپس فرمود: خداوند هميشه به ذات خود عالم، قادر، حىّ، قديم، شنوا، بينا بوده است، خداوند والاتر و بالاتر از آن است كه مشركين و تشبيه ‏كنندگان مى ‏گويند.(10)

 

در حدیث ذیل حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) برای تبیین توحید به این مطلب اشاره نموده اند که مفهوم و مصداق اسماء و صفاتی الهی با مفهوم و مصداق اسماء و صفات بشری متفاوت است:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفُ بِعَلَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: اعْلَمْ عَلَّمَكَ اللَّهُ الْخَيْرَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدِيمٌ وَ الْقِدَمَ صِفَةٌ دَلَّتِ‏ الْعَاقِلَ عَلَى أَنَّهُ لَا شَيْ‏ءَ قَبْلَهُ وَ لَا شَيْ‏ءَ مَعَهُ فِي دَيْمُومَتِهِ فَقَدْ بَانَ لَنَا بِإِقْرَارِ الْعَامَّةِ مُعْجِزَةُ الصِّفَةِ أَنَّهُ لَا شَيْ‏ءَ قَبْلَ اللَّهِ وَ لَا شَيْ‏ءَ مَعَ اللَّهِ فِي بَقَائِهِ وَ بَطَلَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ كَانَ قَبْلَهُ أَوْ كَانَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَوْ كَانَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ فِي بَقَائِهِ لَمْ يَجُزْ أَنْ يَكُونَ خَالِقاً لَهُ لِأَنَّهُ لَمْ يَزَلْ مَعَهُ فَكَيْفَ يَكُونُ خَالِقاً لِمَنْ لَمْ يَزَلْ مَعَهُ وَ لَوْ كَانَ قَبْلَهُ شَيْ‏ءٌ كَانَ الْأَوَّلَ ذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ لَا هَذَا وَ كَانَ الْأَوَّلُ أَوْلَى بِأَنْ يَكُونَ خَالِقاً لِلْأَوَّلِ‏ ثُمَّ وَصَفَ نَفْسَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِأَسْمَاءٍ دَعَا الْخَلْقَ إِذْ خَلَقَهُمْ وَ تَعَبَّدَهُمْ وَ ابْتَلَاهُمْ إِلَى أَنْ يَدْعُوهُ بِهَا فَسَمَّى نَفْسَهُ سَمِيعاً بَصِيراً قَادِراً قَاهِراً حَيّاً قَيُّوماً ظَاهِراً بَاطِناً لَطِيفاً خَبِيراً قَوِيّاً عَزِيزاً حَكِيماً عَلِيماً وَ مَا أَشْبَهَ هَذِهِ الْأَسْمَاءَ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ مِنْ أَسْمَائِهِ الْغَالُونَ‏ الْمُكَذِّبُونَ وَ قَدْ سَمِعُونَا نُحَدِّثُ عَنِ اللَّهِ أَنَّهُ لَا شَيْ‏ءَ مِثْلُهُ وَ لَا شَيْ‏ءَ مِنَ الْخَلْقِ فِي حَالِهِ قَالُوا أَخْبِرُونَا إِذْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ لَا مِثْلَ لِلَّهِ وَ لَا شِبْهَ لَهُ‏ كَيْفَ شَارَكْتُمُوهُ فِي أَسْمَاءِ الْحُسْنَى فَتَسَمَّيْتُمْ‏ بِجَمِيعِهَا أَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ دَلِيلًا عَلَى أَنَّكُمْ مِثْلُهُ فِي حَالاتِهِ كُلِّهَا أَوْ فِي بَعْضِهَا دُونَ بَعْضٍ إِذْ قَدْ جَمَعَتْكُمُ‏ الْأَسْمَاءُ الطَّيِّبَةُ قِيلَ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْزَمَ الْعِبَادَ أَسْمَاءً مِنْ أَسْمَائِهِ عَلَى اخْتِلَافِ الْمَعَانِي‏ وَ ذَلِكَ كَمَا يَجْمَعُ الِاسْمُ الْوَاحِدُ مَعْنَيَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ قَوْلُ النَّاسِ الْجَائِزُ عِنْدَهُمُ السَّائِغُ‏ وَ هُوَ الَّذِي خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْخَلْقَ فَكَلَّمَهُمْ بِمَا يَعْقِلُونَ‏ لِيَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً فِي تَضْيِيعِ مَا ضَيَّعُوا وَ قَدْ يُقَالُ لِلرَّجُلِ كَلْبٌ وَ حِمَارٌ وَ ثَوْرٌ وَ سُكَّرَةٌ وَ عَلْقَمَةٌ وَ أَسَدٌ وَ كُلُّ ذَلِكَ عَلَى خِلَافِهِ‏ لِأَنَّهُ لَمْ تَقَعِ الْأَسْمَاءُ عَلَى مَعَانِيهَا الَّتِي كَانَتْ بُنِيَتْ عَلَيْهَا لِأَنَّ الْإِنْسَانَ لَيْسَ بِأَسَدٍ وَ لَا كَلْبٍ فَافْهَمْ ذَلِكَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ وَ إِنَّمَا يُسَمَّى‏ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَالِمِ لِغَيْرِ عِلْمٍ‏ حَادِثٍ عَلِمَ بِهِ الْأَشْيَاءَ وَ اسْتَعَانَ بِهِ عَلَى حِفْظِ مَا يُسْتَقْبَلُ مِنْ أَمْرِهِ وَ الرَّوِيَّةِ فِيمَا يَخْلُقُ مِنْ خَلْقِهِ وَ تَفْنِيَةِ مَا مَضَى مِمَّا أَفْنَى مِنْ خَلْقِهِ مِمَّا لَوْ لَمْ يَحْضُرْهُ ذَلِكَ الْعِلْمُ وَ يَغِيبُهُ‏ كَانَ جَاهِلًا ضَعِيفاً كَمَا أَنَّا رَأَيْنَا عُلَمَاءَ الْخَلْقِ إِنَّمَا سُمُّوا بِالْعِلْمِ لِعِلْمٍ حَادِثٍ إِذْ كَانُوا قَبْلَهُ‏ جَهَلَةً وَ رُبَّمَا فَارَقَهُمُ الْعِلْمُ بِالْأَشْيَاءِ فَصَارُوا إِلَى الْجَهْلِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ اللَّهُ عَالِماً لِأَنَّهُ لَا يَجْهَلُ شَيْئاً فَقَدْ جَمَعَ الْخَالِقَ وَ الْمَخْلُوقَ اسْمُ الْعِلْمِ‏ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى عَلَى مَا رَأَيْتَ وَ سُمِّيَ‏ رَبُّنَا سَمِيعاً لَا جُزْءَ فِيهِ يَسْمَعُ بِهِ الصَّوْتَ وَ لَا يُبْصِرُ بِهِ كَمَا أَنَّ جُزْأَنَا الَّذِي نَسْمَعُ بِهِ لَا نَقْوَى عَلَى النَّظَرِ بِهِ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْبَرَ أَنَّهُ لَا تَخْفَى عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ لَيْسَ عَلَى حَدِّ مَا سُمِّينَا نَحْنُ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ بِالسَّمِيعِ‏ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى وَ هَكَذَا الْبَصِيرُ لَا لِجُزْءٍ بِهِ أَبْصَرَ كَمَا أَنَّا نُبْصِرُ بِجُزْءٍ مِنَّا لَا يُنْتَفَعُ بِهِ فِي غَيْرِهِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ لَا يَجْهَلُ شَخْصاً مَنْظُوراً إِلَيْهِ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى وَ هُوَ قَائِمٌ لَيْسَ عَلَى مَعْنَى انْتِصَابٍ وَ قِيَامٍ عَلَى سَاقٍ فِي كَبَدٍ كَمَا قَامَتِ الْأَشْيَاءُ وَ لَكِنْ أَخْبَرَ أَنَّهُ قَائِمٌ‏ يُخْبِرُ أَنَّهُ حَافِظٌ كَقَوْلِ‏ الرَّجُلِ الْقَائِمِ بِأَمْرِنَا فُلَانٌ وَ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ الْقَائِمُ‏ «عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏» وَ الْقَائِمُ أَيْضاً فِي كَلَامِ النَّاسِ الْبَاقِي وَ الْقَائِمُ أَيْضاً يُخْبِرُ عَنِ الْكِفَايَةِ كَقَوْلِكَ لِلرَّجُلِ قُمْ بِأَمْرِ فُلَانٍ أَيْ اكْفِهِ‏ وَ الْقَائِمُ مِنَّا قَائِمٌ عَلَى سَاقٍ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ لَمْ يَجْمَعْنَا الْمَعْنَى وَ أَمَّا اللَّطِيفُ فَلَيْسَ عَلَى قِلَّةٍ وَ قَضَافَةٍ وَ صِغَرٍ وَ لَكِنْ ذَلِكَ عَلَى النَّفَاذِ فِي الْأَشْيَاءِ وَ الِامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُدْرَكَ كَقَوْلِكَ لَطُفَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَطُفَ فُلَانٌ فِي مَذْهَبِهِ وَ قَوْلِهِ يُخْبِرُكَ أَنَّهُ غَمَضَ فَبَهَرَ الْعَقْلَ وَ فَاتَ الطَّلَبُ وَ عَادَ مُتَعَمِّقاً متطلفا [مُتَلَطِّفاً] لَا يُدْرِكُهُ الْوَهْمُ فَهَكَذَا لَطُفَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْ أَنْ يُدْرَكَ بِحَدٍّ أَوْ يُحَدَّ بِوَصْفٍ وَ اللَّطَافَةُ مِنَّا الصِّغَرُ وَ الْقِلَّةُ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى وَ أَمَّا الْخَبِيرُ فَالَّذِي لَا يَعْزُبُ عَنْهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا يَفُوتُهُ‏ لَيْسَ لِلتَّجْرِبَةِ وَ الِاعْتِبَارِ بِالْأَشْيَاءِ فَتُفِيدَهُ‏ التَّجْرِبَةُ وَ الِاعْتِبَارُ عِلْماً لَوْلَاهُمَا مَا عَلِمَ لِأَنَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ جَاهِلًا وَ اللَّهُ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ خَبِيراً بِمَا يَخْلُقُ وَ الْخَبِيرُ مِنَ النَّاسِ الْمُسْتَخْبِرُ عَنْ جَهْلٍ الْمُتَعَلِّمُ‏ وَ قَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى وَ أَمَّا الظَّاهِرُ فَلَيْسَ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ عَلَا لِلْأَشْيَاءِ بِرُكُوبٍ فَوْقَهَا وَ قُعُودٍ عَلَيْهَا وَ تَسَنُّمٍ لِذُرَاهَا وَ لَكِنْ ذَلِكَ لِقَهْرِهِ وَ لِغَلَبَةِ الْأَشْيَاءِ وَ قُدْرَتِهِ عَلَيْهَا كَقَوْلِ الرَّجُلِ ظَهَرْتُ عَلَى أَعْدَائِي وَ أَظْهَرَنِيَ اللَّهُ عَلَى خَصْمِي يُخْبِرُ عَلَى الْفَلْجِ‏ وَ الْغَلَبَةِ فَكَهَذَا ظُهُورُ اللَّهِ‏ عَلَى الْأَشْيَاءِ وَ وَجْهٌ آخَرُ وَ هُوَ أَنَّهُ وَ هُوَ الظَّاهِرُ لِمَنْ أَرَادَهُ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ أَنَّهُ مُدَبِّرٌ لِكُلِّ مَا يَرَى فَأَيُّ ظَاهِرٍ أَظْهَرُ وَ أَوْضَحُ أَمْراً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّكَ لَا تَعْدَمُ صَنْعَتَهُ حَيْثُمَا تَوَجَّهْتَ وَ فِيكَ مِنْ آثَارِهِ مَا يُغْنِيكَ وَ الظَّاهِرُ مِنَّا الْبَارِزُ بِنَفْسِهِ وَ الْمَعْلُومُ بِحَدِّهِ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ لَمْ يَجْمَعْنَا الْمَعْنَى وَ أَمَّا الْبَاطِنُ فَلَيْسَ عَلَى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْيَاءِ بِأَنْ يَغُورَ فِيهَا وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنْهُ عَلَى اسْتِبْطَانِهِ لِلْأَشْيَاءِ عِلْماً وَ حِفْظاً وَ تَدْبِيراً كَقَوْلِ الْقَائِلِ أَبْطَنْتُهُ يَعْنِي خَبَّرْتُهُ وَ عَلِمْتُ مَكْتُومَ سِرِّهِ وَ الْبَاطِنُ مِنَّا بِمَعْنَى الْغَائِرِ فِي الشَّيْ‏ءِ الْمُسْتَتِرِ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى‏ وَ أَمَّا الْقَاهِرُ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى مَعْنَى عِلَاجٍ وَ نَصْبٍ وَ احْتِيَالٍ وَ مُدَارَاةٍ وَ مَكْرٍ كَمَا يَقْهَرُ الْعِبَادُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَالْمَقْهُورُ مِنْهُمْ يَعُودُ قَاهِراً وَ الْقَاهِرُ يَعُودُ مَقْهُوراً وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى أَنَّ جَمِيعَ مَا يَخْلُقُ مُلْتَبِسٌ‏ بِهِ الذُّلُّ لِفَاعِلِهِ وَ قِلَّةُ الِامْتِنَاعِ لِمَا أَرَادَ بِهِ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ غَيْرَ أَنَّهُ‏ «يَقُولُ لَهُ‏ كُنْ فَيَكُونُ» وَ الْقَاهِرُ مِنَّا عَلَى مَا ذَكَرْتُ وَ وَصَفْتُ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى وَ هَكَذَا جَمِيعُ الْأَسْمَاءِ وَ إِنْ كُنَّا لَمْ نُسَمِّهَا كُلَّهَا فَقَدْ يُكْتَفَى الِاعْتِبَارُ بِمَا أَلْقَيْنَا إِلَيْكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَوْنُنَا وَ عَوْنُكَ فِي إِرْشَادِنَا وَ تَوْفِيقِنَا. (11)

علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق با اسنادی از حسين بن خالد نقل می کند: حضرت امام رضا (عليه السّلام) فرمودند: خداوند به تو خير آموزد. بدان كه خداوند قديم است و ازلى بودن صفتى است كه به آدم عاقل مى ‏فهماند كه چيزى قبل از او نبوده است و در بقایش نيز چيزى با او و همراه او نخواهد بود، با اقرار عامّه و معجزه صفت‏ براى ما روشن مى ‏شود كه چيزى قبل از خدا نبوده و در بقایش نيز چيزى به همراهش نخواهد بود و گفتار كسانى كه گمان مى‏ كنند قبل از او و يا همراه او چيزى بوده است، باطل مى‏ گردد. زيرا اگر چيزى به همراه او مى ‏بود، نمى ‏بايست خداوند خالق او باشد زيرا آن چيز، هميشه از ازل با خدا بوده است پس خدا چگونه مى ‏تواند خالق چيزى باشد كه هميشه به همراهش بوده است و اگر آن شى‏ء قبل از خدا بوده باشد، آن شى‏ء سرآغاز خواهد بود نه اين (خدا) و شايسته آن خواهد بود كه آن اوّل، خالق اين دوم، باشد.

سپس خداوند خود را با نامهايى وصف نموده است و آن زمان كه خلق را آفريد از آنها خواست و آنها را بر اين عبادت واداشت كه خدا را با اين نامها بخوانند، او خود را با اين نامها ناميده است: شنوا، بينا، قادر، قاهر، زنده، قيّوم و پا برجا، ظاهر و آشكار، باطن و پنهان، لطيف و دقيق، خبير و آگاه، قوىّ، با عزّت، حكيم، عليم و امثال اين اسامى و آن زمان كه غلوّكنندگان و تكذيب‏كنندگان اين اسامى را ديدند و شنيدند كه ما در باره خدا مى‏گوئيم: چيزى مثل خدا نيست و هيچ چيز به حالت و كيفيّت خدا وجود ندارد.

 گفتند: شما كه مى ‏گویيد هيچ چيز مثل و شبيه خدا نيست چطور شما در اسماء حسنى با خدا شريك هستيد؟ و به تمامى آن نامها ناميده مى‏ شويد؟ پس اين خود دليلى است بر اينكه شما در تمام حالات خدا يا حداقل در بعضى از آنها مثل خدا هستيد، زيرا هم شما و هم او داراى يك سرى نامهاى نيكو هستيد.

به آنها بايد گفت: خداوند تبارك و تعالى، نامهايى از نامهاى خود را بر بندگانش نهاده، ولى معانى آنها با هم متفاوت است، مانند مواردى كه يك اسم، دو معنى مختلف دارد، دليل بر اين مدّعى، زبان و گفتار شايع ميان مردم است و خداوند هم با همين زبان و روش با آنها صحبت كرده است، به گونه ‏اى كه بفهمند تا دليل و حجّتى باشد بر آنها در تضييع آنچه تضييع كرده ‏اند. مردم در زبان عادى خود به يكديگر نامهايى از اين قبيل مى‏ دهند: كلب، حمار، ثور، سكّرة (شكر)، علقمة (تلخ)، اسد (شير) و تمام اين اسامى بر خلاف معانى آنهاست، زيرا اين نامها بر آن معانى كه در مقابل آن وضع شده‏اند، نيستند، زيرا انسان، شير و يا سگ نيست. در اين مطلب خوب دقّت كن و بفهم. خداوند تو را مورد لطف و رحمت خود قرار دهد.

ما خدا را عالم مى ‏ناميم اما عالم بودن او به اين صورت نيست كه او را علمى كه نبوده اكنون به دست آورده باشد، چيزى را بداند و به كمك آن علم، آنچه را بعدا بدان برخورد مى‏ كند حفظ نمايد و در خلقت مخلوقاتش فكر و انديشه كند، چطور چنين چيزى ممكن است و حال آنكه گذشتگانى را كه خود نابود ساخته، همه براى او حاضرند و در محضرش هستند كه اگر آن علم نباشد، جاهل و ضعيف بماند. بر عكس مردم عالم كه به خاطر علومى كه نداشته‏ اند و سپس به دست آورده ‏اند عالم ناميده شده‏ اند، چه آنكه اينان قبل از اين علم جديد، جاهل بوده ‏اند و چه بسا اين علمى كه به دست آورده ‏اند نيز از دستشان برود و به سوى جهل سير كنند. خداوند، عالم ناميده مى‏ شود، زيرا نسبت به هيچ چيز جاهل نيست. همان طور كه مى ‏بينى خالق و مخلوق هر دو عالم ناميده مى ‏شوند ولى معنى و مصداق آن دو با هم فرق دارد.

و نيز پروردگار ما، شنوا است ولى نه با عضوى از بدنش كه با آن بتواند بشنود ولى نتواند ببيند كما اينكه ما با آن عضوى كه مى‏ شنويم نمى‏ توانيم ببينيم ولى خداوند عزّ و جلّ فرموده است كه هيچ صدايى بر او پوشيده نيست و مثل ما نيست. حال اسم شنوا بر ما و خدا اطلاق مى ‏شود ولى معنى و مصداق آن با هم فرق دارد.

و همچنين است بصير (بينا) ولى نه با عضو، بر عكس ما كه با چشم مى ‏بينيم و استفاده ديگرى از آن نمى ‏توانيم ببريم، ولى خداوند، بينا است و به هيچ شى‏ء ديدنى، جهل ندارد، در اينجا نيز در اسم مشترك هستيم ولى مفهوم و مصداق آن با هم فرق دارد.

او قائم است امّا نه به معنى ايستادن روى پا با زحمت و سختى و خستگى‏ مثل ايستادن ساير اشياء ولى وقتى مى‏ فرمايد خدا قائم است معنايش اين است كه حافظ و قيّم اشياء است مثل اينكه گفته مى‏ شود «فلانى قائم به امر فلانى است.» يعنى كارهاى او به دست فلانى است. خداوند عزّ و جلّ حافظ و قيّم هر كسى است در كارهايى كه مى‏ كند و قائم در كلام مردم به معنى «باقى» نيز هست و به معنى «كفايت» نيز به كار مى‏ رود، مثل اينكه گفته مى‏ شود «قم بامر فلان» (كار فلانى را برايش انجام بده.) يعنى نيازش را بر طرف كن و نيز قائم در ميان ما مردمان به معنى كسى است كه روى پا ايستاده است. در اين مورد نيز اسم مشترك است و مصداق متفاوت.

و امّا لفظ لطيف به معنى كمى، كوچكى و نازكى نيست، بلكه به معنى «نفوذ در اشياء» و «درك نشدن» مى ‏باشد، مثل اين جمله: «لطف عنّى هذا الأمر» (يعنى فلان امر از من پنهان شد.) و «لطف فلان في مذهبه و قوله» (يعنى فلانى در روش و گفتارش لطيف و ظريف است.) به اين معنى كه او روش و گفتارى پيچيده دارد و عقل را متعجّب مى ‏سازد و از دسترس به دور است و بسيار عميق و ظريف بوده و فكر و انديشه به او نمى‏ رسد. و همچنين است خداوند، دقيقتر و پيچيده ‏تر از آن است كه با حدّ و وصفى درك شود و يا با وصفى توصيف گردد ولى «لطافت» در مورد ما آدميان عبارت است از كوچكى و كمى، پس باز هم در اسم مشترك هستيم ولى معنى و مفهوم آن مختلف و متفاوت است.

 و امّا خبير؛ كسى است كه چيزى از نظر او پنهان نيست و هيچ چيز از دسترسش دور نمى ‏ماند، ولى نه با تجربه و آزمايش به اين صورت كه اين آزمايش به او چيزى بياموزد، آن چنان كه اگر اين تجربه و آزمايش نبود، هيچ نمى‏ دانست. چون كسى كه چنين باشد جاهل است (نه خبير و آگاه) و خداوند تبارك و تعالى از ازل به آنچه مى‏ خواسته خلق كند، خبير و آگاه بوده است امّا در ميان مردم، به كسى خبير گفته مى ‏شود كه جاهل باشد ولى در صدد يادگيرى و آگاهى يافتن برآيد. در اين مورد هم اسم ما و خدا مشترك است ولى معناى آن متفاوت.

و امّا ظاهر؛ به اين معنى نيست كه با سوار شدن بر اشياء و نشستن بر آنها، از آنها بالا رفته است بلكه به اين خاطر به او ظاهر گفته مى‏شود كه بر همه چيز چيره و قاهر است و بر همه چيز غلبه يافته و نسبت به همه چيز قادر است. مثلا گفته مى‏شود: «ظهرت على أعدائي» (يعنى بر دشمنان خود پيروز شدم.) و «أظهرنى اللَّه على خصمي» (يعنى خداوند مرا بر دشمنم پيروز گردانيد.) در اينجا منظور از ظهور، فتح و غلبه است و ظهور خدا بر اشياء نيز چنين است.

وجه ديگرى نيز براى ظهور خداوند هست و آن اينكه: او براى هر كس كه او را بخواهد ظاهر و هيچ چيز بر خدا پوشيده نيست و تدبير هر چه ديده مى ‏شود، به دست اوست، پس چه ظاهرى از خداوند ظاهرتر و آشكارتر است؟ تو به هر كجا رو كنى مصنوعات و مخلوقات او را مى ‏بينى و در وجود خودت آثارى از او هست كه براى تو كافى است ولى ظاهر در مورد ما مردمان به كسى گفته مى ‏شود كه وجودش بارز و آشكار بوده به وسيله حدّ و وصفش معلوم باشد. پس اسم مشترك است ولى معنى متفاوت.

و امّا باطن؛ به معنى «درون اشياء بودن» نيست به اين معنى كه درون اشياء غور و نفوذ كند. بلكه به اين معنى است كه به درون اشياء اطّلاع و آگاهى دارد و تدبير آن بدست اوست، مثل اين كه گفته مى‏شود: «ابطنته» يعنى از آن آگاه شدم و سرّ پنهان او را دانستم. ولى «باطن» در مورد آدميان به كسى اطلاق مى ‏شود كه به درون اشياء رفته و پنهان شود، پس اسم مشترك است و معنى متفاوت.

و امّا قاهر؛ به معنى ممارست كردن و رنج كشيدن و نيرنگ و فريب زدن و يكديگر را كنار زدن نيست و آنچنان كه بعضى مردم، بر بعضى ديگر چيره و قاهر و غالب مى‏ شوند، در بين مردم كسى كه مقهور است ممكن است بعد قاهر شود و آن كه قاهر است ممكن است مقهور گردد، ولكن در مورد خداوند به اين معنى است كه تمام آنچه را خلق كرده است، همه در مقابل ايجاد كننده ‏خود ذليل و خوار هستند و در مقابل خواسته‏ هاى او نمى‏ توانند خوددارى و امتناع نمايند و از حيطه قدرت او يك چشم بر هم زدن هم نمى ‏توانند خارج شوند. و او فقط يك فرمان «ايجاد شو» مى‏ دهد و آن مخلوق، ايجاد مى‏ شود. ولى قاهر در مورد ما به آن صورتى است كه گفتم. پس اسم مشترك ولى معنى مختلف دارد و همچنين است تمامى نامها، هر چند تمام آنها را در اينجا برنشمرديم و به همين مقدار اكتفا مى‏ كنيم چون (بقيّه را نيز) به آنچه با تو گفتيم مي توان قياس كرد. و خداوند عزّ و جلّ در ارشاد و راهنمايى و توفيق، كمك كار و ياور ما و شما است.(12)

 

از آنجایی که عقل ناقص بشری به ذات خالق خود، خداوند باری تعالی، دست نمی یابد برای شناخت خداوند باید به از عقل وحی و سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) توسل جست. حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) خداوند را چنین توصیف نموده اند:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ‏ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ‏ وَ مُوسَى بْنِ عُمَرَ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) هَلْ كَانَ اللَّهُ عَارِفاً بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ يُرِيهَا وَ يَسْمَعُهَا قَالَ مَا كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا هُوَ نَفْسُهُ وَ نَفْسُهُ هُوَ قُدْرَتُهُ نَافِذَةٌ فَلَيْسَ يَحْتَاجُ إِلَى أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ‏ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَهُ لِنَفْسِهِ‏ «الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏» لِأَنَّهُ أَعْلَى الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا فَمَعْنَاهُ اللَّهُ وَ اسْمُهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ هُوَ أَوَّلُ أَسْمَائِهِ لِأَنَّهُ عَلَا عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ.(13)

 شیخ صدوق از پدرش از احمد بن ادریس با اسنادی از محمّد بن سنان نقل می کند از حضرت امام رضا (علیه السّلام) سؤال كردم: آيا خداوند قبل از اينكه مخلوقات را بيافريند به نفس خود آگاه بود؟ فرمودند: بله، گفتم: نفس خود را مى‏ ديد و صداى خويش را مى ‏شنيد؟ فرمودند: احتياجى به اين كار نداشت زيرا از خود چيزى درخواست نمى‏كرد، او خود هستي خود است و هستي او خود او است. قدرتش نافذ است لذا نيازى ندارد كه نامى براى خود برگزيند، بلكه نامهائى براى خود برگزيده تا ديگران او را به آن نامها بخوانند، زيرا اگر با نام خود خوانده نشود، شناخته نمى‏گردد. اوّلين اسمى كه براى خود انتخاب نمود، «الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» بود زيرا از همه چيز برتر است، معنا و واقعيّت او، «اللَّه» است و نامش‏ «الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ»، اين اوّلين نام اوست زيرا او بر همه چيز برترى دارد.

بهترین و تنها مفسران صحیح و دقیق آیات کلام الله مجید پیامبر اکرم و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) هستند. در حدیث ذیل حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) درباره تفسیر آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»‏ فرموده اند:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»‏ فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ فِي رِوَايَةِ الْبَرْقِيِّ هُدَى مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ.(14)

علی بن محمد از سهل بن زیاد از یعقوب بن یزید از عباس بن هلال نقل می کند از حضرت امام رضا (علیه السّلام) تفسير قول خدا «خدا نور آسمانها و زمين است.(سوره مبارکه نور، آیه 35)» را پرسيدم فرمودند: خدا هادى اهل آسمانها و هادى اهل زمين است‏.(15)

 

رویت خداوند

رویت خداوند به معنی معرفت قلبی تعبیر شده است. زیرا معرفت قلبی مستقیم و بدون واسطه است و در رویت نیز معرفت، مستقیم و بی واسطه حاصل می شود چنان که معرفت مستقیم و بی واسطه نسبت به آتش فقط با مشاهده و رویارویی با آن امکان پذیر است. البته باید توجه داشت که رویت خداوند با چشم ممکن نیست زیرا لازمه آن جسمانی بودن، شکل و اندازه داشتن است که نسبت به خدا منتفی است. حضرت امام حسین (علیه السّلام) در دعای عرفه می فرمایند: «أوجَبتَ علیّ حُجّتَک بِأن ألهَمتَنی مَعرفَتَک: با الهام معرفت خویش به من، حجت خود را بر من تمام کردی.» (16)

حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) در حدیثی درباره درک و رویت خداوند فرموده اند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ هَلْ يُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ مَا هِيَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُيُونِ فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَكْبَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ فَهُوَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَوْهَامَ.(17)

محمد بن یحیی از احمد بن محمد از ابو هاشم جعفری نقل کرده است که به حضرت امام رضا (علیه السّلام) عرض كردم: مي توان خدا را توصيف نمود؟ فرمود: مگر قرآن نمي خوانى؟ عرض كردم: چرا فرمودند: مگر نخوانده‏ اى گفته خداى تعالى را «أبصار دركش نكنند و او ابصار را درك كند.» گفتم: چرا، فرمودند: مي دانيد ابصار چيست؟ گفتم ديدن به چشمها، فرمودند: خاطرات دلها از بينائى چشمها قويتر است، خاطرات او را درك نكنند و او خاطرات را درك كند.(18)

 

از حضرت امام رضا (علیه السّلام) درباره دیدن خداوند متعال و نقل قولهای رایج در این باره سوال شد. حضرت (علیه السّلام) چنین پاسخ فرمودند:

أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْيَةِ وَ مَا تَرْوِيهِ الْعَامَّةُ وَ الْخَاصَّةُ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَشْرَحَ لِي ذَلِكَ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ اتَّفَقَ الْجَمِيعُ لَا تَمَانُعَ بَيْنَهُمْ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ ضَرُورَةٌ فَإِذَا جَازَ أَنْ يُرَى اللَّهُ بِالْعَيْنِ وَقَعَتِ الْمَعْرِفَةُ ضَرُورَةً ثُمَّ لَمْ تَخْلُ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ مِنْ أَنْ تَكُونَ إِيمَاناً أَوْ لَيْسَتْ بِإِيمَانٍ فَإِنْ كَانَتْ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ إِيمَاناً فَالْمَعْرِفَةُ الَّتِي فِي دَارِ الدُّنْيَا مِنْ جِهَةِ الِاكْتِسَابِ لَيْسَتْ بِإِيمَانٍ لِأَنَّهَا ضِدُّهُ فَلَا يَكُونُ فِي الدُّنْيَا مُؤْمِنٌ لِأَنَّهُمْ لَمْ يَرَوُا اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ الَّتِي مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ إِيمَاناً لَمْ تَخْلُ هَذِهِ الْمَعْرِفَةُ الَّتِي مِنْ جِهَةِ الِاكْتِسَابِ أَنْ تَزُولَ وَ لَا تَزُولُ فِي الْمَعَادِ فَهَذَا دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُرَى بِالْعَيْنِ إِذِ الْعَيْنُ تُؤَدِّي إِلَى مَا وَصَفْنَاهُ.(19)

محمد بن عبيد گويد: به حضرت امام رضا (عليه السلام) نامه نوشتم و در باره ديدن خدا و آنچه عامه و خاصه روايت كرده ‏اند سؤال كردم و خواستم كه اين مطلب را برايم شرح دهند، حضرت به خط خود نوشتند: همه اتفاق دارند و اختلافى ميان آنها نيست كه شناسائى از راه ديدن ضرورى و قطعى است، پس اگر درست باشد كه خدا به چشم ديده شود قطعا شناختن او حاصل شود، آنگاه اين شناختن بيرون از اين نيست كه يا ايمان است و يا ايمان نيست، اگر اين شناسائى از راه ديدن ايمان باشد پس شناسائى در دنيا كه از راه كسب دليل است ايمان نباشد زيرا اين شناسائى ضد آن است و بايد در دنيا مؤمنى وجود نداشته باشد زيرا ايشان خداى عزّ ذكره را نديده ‏اند و اگر شناسائى از راه ديدن ايمان نباشد، شناسائى از راه كسب دليل بيرون از آن نيست كه يا در معاد نابود شود و نبايد نابود شود [و يا نابود نشود.] اين دليل است بر اينكه خداى عزّ و جلّ به چشم ديده نشود زيرا ديدن به چشم به آنچه گفتيم مي رسد. (20)

 

حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) درباره دیدن خداوند متعال و تفسیر آیاتی که در آن از دیدار خداوند سخن گفته شده است چنین فرمودند:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ‏ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي يَرْوِيهِ أَهْلُ الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ رَبَّهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ(ع) يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً(ص) عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ طَاعَتَهُ وَ مُتَابَعَتَهُ مُتَابَعَتَهُ وَ زِيَارَتَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ زِيَارَتَهُ‏ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏» وَ قَالَ‏ «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ‏» وَ قَالَ النَّبِيُّ (ص) مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَعَالَى وَ دَرَجَةُ النَّبِيِّ (ص) فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ فَمَنْ زَارَهُ فِي دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَمَا مَعْنَى الْخَبَرِ الَّذِي رَوَوْهُ أَنَّ ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ (ع) يَا أَبَا الصَّلْتِ مَنْ وَصَفَ اللَّهَ تَعَالَى بِوَجْهٍ كَالْوُجُوهِ فَقَدْ كَفَرَ وَ لَكِنَّ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى أَنْبِيَاؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ (ص) هُمُ الَّذِينَ بِهِمْ يُتَوَجَّهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى دِينِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» فَالنَّظَرُ إِلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ تَعَالَى وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ (ع) فِي دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِيمٌ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قَدْ قَالَ النَّبِيُّ (ص) مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي لَمْ يَرَنِي وَ لَمْ أَرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قَالَ‏ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَا يَرَانِي بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَنِي يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْأَبْصَارِ وَ الْأَوْهَامِ... (21)

احمد بن زیاد بن جعفر همدانی با اسنادی از عبدالسلام بن صالح هروی نقل می کند از حضرت امام رضا (علیه السّلام) سؤال كردم كه نظر شما درباره اين حديث كه اهل حديث روايت مى‏كنند:«مؤمنين از منازل و مقامات خود در بهشت، خدا را زيارت مى‏كنند.» چيست؟ حضرت فرمودند: اى ابو الصلت، خداوند تبارك و تعالى حضرت محمّد (صلى اللَّه عليه و آله) را بر تمام مخلوقين حتّى فرشتگان و انبياء عظام، برترى داده است و اطاعت كردن و پيروى نمودن از او را به منزله اطاعت و پيروى از خود قرار داده است و زيارت و ديدار پيامبر را در دنيا و آخرت به منزله زيارت و ديدار خود شمرده است، دليل بر اين مدّعى اين است كه خداوند مى‏فرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ: هر كس از پيامبر پيروى كند از خدا پيروى كرده است. سوره مبارکه نساء، آيه 80)» و نيز فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ: كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند، در واقع با خدا بيعت مى‏كنند، دست خداوند «براى بيعت كردن بالاى دست آنهاست. (سوره مبارکه فتح، آيه 10)» و نيز حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) فرموده ‏اند: «هر كس در زمان حيات من يا بعد از مرگم به ديدار و زيارت من بيايد خداوند را زيارت نموده است.» و درجه و مقام پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در بهشت از تمام درجات بالاتر است، پس هر كس از درجه و مقام خود در بهشت، حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) را زيارت كند، خداوند تبارك و تعالى را زيارت كرده است.

ابو الصلت گويد: پرسيدم: يا ابن رسول اللَّه، معنى اين روايت چيست: [ثواب گفتن «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏» نگاه كردن به صورت خدا است‏]؟ حضرت فرمودند: اى ابو الصّلت هر كس خداوند را داراى وجه و صورت و چهره‏اى همانند صورت و چهره مخلوقين، بداند، كافر است، وجه و چهره خدا، انبياء و پيامبر و حجّتهاى او هستند. آنها كسانى هستند كه مردم توسّط آنها به سوى خداوند و دين و معرفت او رو مى‏ آورند، خداوند مى‏ فرمايد: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ: هر كس كه بر روى زمين است، از بين خواهد رفت و وجه با عظمت و كريم پروردگارت باقى مى‏ماند. (سوره مبارکه الرّحمن، آيات 27 - 26) »

و نيز مى‏فرمايد «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ: همه چيز از بين مى‏ رود جز وجه خداوند. (سوره مبارکه قصص، آيه 88‏»  پس نگاه كردن به پيامبران الهى و حجّتهاى خداوند (عليهم السّلام) در مقامات و درجاتشان، براى مؤمنين ثواب بزرگى است در روز قيامت.

و حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) فرموده‏اند: «هر كس اهل بيت و خاندان مرا دوست نداشته باشد، در قيامت نه او مرا مى ‏بيند و نه من او را» و نيز فرموده ‏اند: «در ميان شما كسانى هستند كه بعد از اينكه از من جدا شدند، ديگر مرا نخواهند ديد.» اى ابا الصلت، خداوند تبارك و تعالى جا و مكان ندارد و با چشم ديده نمى‏شود و افكار و عقول نمى‏تواند كنه او را درك كند...(22)

 

تبرّی حضرت امام رضا (علیه السّلام) از فرقه مشبهه

تعالیم توحیدی اسلام هر گونه شباهتی بین خالق و مخلوق را رد نموده است و بشر را از سخن گفتن درباره چگونگی خداوند به علت محدود بودن عقل بشری نهی نموده است.

با توجه به اینکه تشبیه خداوند به بشر در برخی ادیان غیر الهی و انحراف یافته و همچنین در برخی از فرقه های شکل گرفته در غیر از خط فکری اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) دیده می شود. ائمه معصومین (علیهم السّلام) برای تبیین توحید و رد افکار فرق انحرافی بسیار تلاش نموده اند. از جمله این طرز فکرهای انحرافی؛ «تشبیه» خداوند به انسان و جسمیت دادن به خداوند و دیگر «تعطیل» که معتقد است عقل انسان راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد را رد می نمایند.

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ‏  الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: مَرَّ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) بِقَبْرٍ مِنْ قُبُورِ أَهْلِ بَيْتِهِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ إِلَهِي بَدَتْ قُدْرَتُكَ وَ لَمْ تَبْدُ وَاهِيَةٌ فَجَهِلُوكَ وَ قَدَّرُوكَ وَ التَّقْدِيرُ عَلَى غَيْرِ مَا بِهِ وَصَفُوكَ وَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ يَا إِلَهِي مِنَ الَّذِينَ بِالتَّشْبِيهِ طَلَبُوكَ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْ‏ءٌ إِلَهِي وَ لَنْ يُدْرِكُوكَ وَ ظَاهِرُ مَا بِهِمْ مِنْ نِعَمِكَ دَلِيلُهُمْ عَلَيْكَ لَوْ عَرَفُوكَ وَ فِي خَلْقِكَ يَا إِلَهِي مَنْدُوحَةٌ أَنْ يَتَنَاوَلُوكَ بَلْ سَوَّوْكَ بِخَلْقِكَ فَمِنْ ثَمَّ لَمْ يَعْرِفُوكَ وَ اتَّخَذُوا بَعْضَ آيَاتِكَ رَبّاً فَبِذَلِكَ وَصَفُوكَ فَتَعَالَيْتَ رَبِّي عَمَّا بِهِ الْمُشَبِّهُونَ‏ نَعَتُوكَ. (23)

محمد بن حسن بن احمد بن ولید با اسنادی از احمد برقيّ از يكی از راويان حديث ما نقل مى ‏كند كه: روزى حضرت‏ امام رضا (علیه السّلام) از مقابل قبرى از قبرهاى خاندانش عبور مى‏ كرد، دست خويش را به آن قبر نهادند و چنين عرضه داشت: خدايا قدرتت بى ‏هيچ ضعف و سستى آشكار است، خلايق تو را نشناخته ‏اند و تو را مى ‏سنجند و اين نوع سنجش با اعتقاد به ربوبيّت تو مغاير است و من از كسانى كه با تشبيه كردن (تو به خلق) در پى معرفت و شناخت تو هستند، تبرّى مى‏ جويم.

هيچ چيزى همانند تو نيست و آنها نيز (با اين روش) هيچگاه نمى ‏توانند تو را ادراك كنند، اگر مى ‏خواستند كه تو را واقعا بشناسند اين نعمتهاى ظاهرى تو براى آنها بهترين راهنما بود و براى شناخت تو كافى بود در مخلوقين تو بينديشند، نه اينكه به سراغ ذات تو رفته بخواهند كنه آن را دريابند ولى آنها (از اين كار غفلت نموده) تو و مخلوقات را يكسان پنداشتند و به همين دليل است كه تو را نشناختند و به جاى تو بعضى از آيات و نشانه ‏هايت را ربّ خويش دانستند و تو را آن گونه وصف كردند، خدايا، تو برتر و بالاتر از آن مطالبى هستى كه تشبيه‏كنندگان تو را با آنها وصف نموده ‏اند.(24)

 

در حدیث ذیل نیز حضرت امام رضا (علیه السّلام) طرز فکر فرقه مشبهه را رد نموده اند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا (ع) يَقُولُ:‏ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ تَعَالَى بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ نَسَبَ إِلَيْهِ مَا نَهَى عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ.(25)

محمد بن موسی بن متوکل با اسنادی از ياسر خادم نقل می کند از حضرت امام رضا (علیه السّلام) شنیدم که فرمودند: هر كس خداوند را به مخلوقش تشبيه كند مشرك است و هر كس چيزى را كه خداوند نهى فرموده به خدا نسبت دهد، كافر است.(26)

 

پی نوشتها

(1)علل الشرائع، جلد‏1، صفحه 10- 9 - الكافي، جلد‏1، صفحه 105

(2)علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، جلد‏1، صفحه57 – 55

(3)عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 134 – 133-  الكافي، جلد1، صفحه 91

(4) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام،جلد‏1، صفحه 270

(5) الكافي، جلد1، صفحه 88

(6) أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، جلد‏1، صفحه 118

(7) الكافي، جلد1، صفحه 79 – 78

(8)أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه 102 – 101

(9) عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏1، صفحه 119

(10) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 239 – 238

(11) عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏1، صفحه 149 – 145

(12) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏1، صفحه 301 – 293 - أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه 166 – 162

(13)عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏1، صفحه 129

(14) الكافي، جلد‏1، صفحه 115

(15)أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه 156

(16) کلام و عقاید، صفحه 41

(17) الكافي، جلد‏1، صفحه 99 - 98

(18)أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه  133

(19)الكافي، جلد1، صفحه 97 – 96

(20)أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه 130 – 129

(21)عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 116 – 115

(22)ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 232 – 229

(23)عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 117 – 116

(24)ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏1، صفحه 234 – 233

(25)عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 114

(26) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏1، صفحه 229- 228

 

منابع

- اصول الكافي، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه مصطفوى، 4جلد، كتاب فروشى علميه اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1369 ش.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ چهارم، 1407ق.

- علل الشرائع ، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه ذهنى تهرانى، ‏ قم، مؤمنين، ‏1380 ش‏.

- علل الشرائع‏، محمد بن على‏ابن بابويه، قم‏، داورى‏، 1385 ش.

- عيون أخبار الرضا عليه السلام، محمد بن على ابن بابويه، 2جلد، تهران، نشر جهان، چاپ: اول، 1378ق.

- عيون أخبار الرضا عليه السلام‏، محمد بن على‏ ابن بابويه، مترجم: حميد رضا مستفيد و على اكبر غفارى، تهران‏، صدوق‏،1372

- کلام و عقاید، رضا برنجکار، تهران، سمت، 1387

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه